پابرهنه تا بهشت

۶ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

ویزای شوهر جونم اومد!

پنجشنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۵۳ ب.ظ

هورااااااا

ویزای همسرجان هم اومد. خدایا خیلی گلیییی!!!

دیگه مجبور نیستم تنها برم. تنها دنبال خونه و همه چی باشم. از همه مهم تر کنار هم هستیم. شوهرم که باشه اصن غم ندارم. 

هورااااااااااااااااااا

  • پابرهنه

پلّه های طرغّی!!

سه شنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۰۸ ب.ظ

دیگه باید امشب فایلی که استادم فرستاده بود رو تموم کنم و خلاصه ش رو براش بفرستم. راستش مطالبش یه مقدر برام سخت بود. البته چیز خاصی نیستا، ولی چون اصلا ندیدم از نزدیک برام درک کاملش سخته. برای همسرم راحت تره. چون سه سال کارش یه جورایی مرتبط بوده. اگه بتونه کارش با همین استاد هم یجورایی اوکی بشه خیلی خوب میشه. هم ادامه کارای قبلیش میشه که دیدی که به دست آورده براش کمک کننده هست، هم اینکه علاقه هم داره به این موضوع اینجوری که خودش میگه. میگه موضوش جالبه. از همه مهم تر اینکه میتونیم با هم باشیم. به هم کمک میکنیم و سریع تر پیشرفت میکنیم. دعا میکنم که کارش با همین استاد درست بشه سال دیگه.


یه پسر کلمبیایی هست که همکار من خواهد بود توی تحقیقاتمون. چون دیدم همون فایل رو استاد به اون هم فرستاده. دیدم انگار کلا زمینه کاریش هم توی همین مایه ها بوده چند ساله و استاد هم هست توی دانشگاه خودش توی کلمبیا. فک کنم آدم خفنی باشه. حس رقابتم گل کرده. دوست دارم اونجا که رفتم حسابی متمرکز درسم باشم و بتونم حسابی پیشرفت کنم. خوب یاد بگیرم مطالب رو و بعدها هم بتونم تو کارم موفق باشم و پله های ترقی رو یکی یکی خوشگل تی بکشم. و از همه مهم تر حسسابی پول دربیارم!! ;)

  • پابرهنه

حالم بده! حالم بده!

سه شنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۲۵ ق.ظ

آشفته م. نه امروز. خیلی وقته. از خدا که دور میشم اینجوریم. متاسفانه چند وقتیه از خدا دور افتادم. حتی ماه رمضون امسال به جای اینکه بخوام از سال قبل بهتر شده باشم از نظر معنویت، پسرفت هم داشته م. خیلی قط و وصل میشه رابطه م با خدا. خدایا جز از خودت از کی میتونم بخوام که منو بهت نزدیک تر کنه. میترسم. اینکه برم اونور آب چی میشم. آخه جو هم روم خیلی تأثیر داره. خدایا خودت هوامو داشته باش.


امروز رفتم بازار 15 خرداد با دخترعمه م. دخترعمه م همسن خودمه. دوسش دارم. از آدمای گل روزگاره. یه سری از خریدامو کردم امروز. لباس اینا.

  • پابرهنه

ویزای مالتیپل

سه شنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۱۹ ب.ظ

ویزامو دیروز رفتم از آژانسی که پیک آپ کرده بود تحویل گرفتم. خداروشکر مالتیپل* بود. خیلی خوشحال شدم.

این روزا سفارت داره سریع تر کار میکنه. امیدوارم شوهر من رو هم هر چه زودتر کلییر کنه.

فایلی که استادم داده بود بخونم رو دیشب شروع کردم. یه مقدار برام سخت و ناآشنا هست مطالب. همسرجان به خاطر اینکه تو زمینه های مشابه چندسالی کار کرده بهتر آشنا هست و کمکم میکنه.

ولی کلاً استاد خوب کاری کرد فرستاد که بتونیم از قبل یه مقداری آشنا باشیم.

این روزا خیلی سرم شلوغه و کلی کار دارم.


* ویزای مالتیپل یا چند بار ورود به این معنی هست که تا دوسال آینده میتونم بیام ایران و دوباره با همین ویزا برگردم آمریکا. حالت دیگه ویزای سینگل هست که این امکان رو نداره. یعنی هربار که میام باید دوباره از اول اقدام کنم برای ویزا گرفتن. یعنی برم سفارت و دوباره کلییرنس و .... اونوقت احتمال اینکه ویزا دیر بیاد و آدم نتونه به موقع به ترمش برسه و همه چی رو از دست بده هم هست.

  • پابرهنه

دنیای این روزای من

جمعه, ۹ مرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۳۹ ب.ظ
ویزای همسرم هنوز نیومده و همچنان منتظریم. امیدوارم تا قبل از 5 شهریور که بلیطمونه بیاد تا بتونیم با هم بریم. اصلاً دوست ندارم تنهایی برم. ولی اگه ویزاش نیاد مجبورم تنهایی برم چون استادم قطعاً شاکی خواهد شد و چه بسا که فاندمم بپره!

امشب برای شام مهمون دارم. دوتا از خاله هام دارن با خانواده میان. دارم فسنجون و قیمه بادمجون و میرزاقاسمی درست میکنم. شما هم بفرمایید! :)

پست قبلی رو از شهرستان نوشته بودم. چندروزی اونجا مهمان مامانم اینا بودم تنهایی. همسر هم مهمان خونه مامانش اینا بود! دیگه گفتیم روزای آخر خانواده ها بیشتر از ما فیض ببرن و ما هم از اونا! مامانم هم مقداری کسالت داشت. هنوز هم داره متاسفانه. محتاج دعاهای شما دوستان خوبم هستم.

استادم هم یه پی دی اف 150 صفحه ای (البته فقط حدود 40 ص نوشته هست) برام فرستاده که برای آشنایی با موضوعی که قراره روش کار کنم بخونم و باید خلاصه چیزی که ازش یاد گرفتم رو هم براش بنویسم. با این حساب احتمالاً فاند آگوست رو هم بده. یعنی امیدوارم که بده.
  • پابرهنه

عجب اشتباهی کردم! :(

شنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۵۶ ب.ظ
یکی از اشتباهات بزرگی که تو زندگیم مرتکب شدم این بود که نرفتم تجربی و پزشکی. نمیگم اگه تجربی میرفتم 100 درصد پزشکی قبول بودم. ولی 99 درصد قبول بودم. :) با توجه به پشتکار اون موقعم، و اینکه اگه همین رتبه ای که تو کنکور ریاضی آوردم رو تو تجربی هم میاوردم قبول میشدم.

دلیل اینکه اینقدر دوست داشتم دکتر میبودم هم چیزی نیست جز: پوووول!!!

خب وقتی دکترا رو میبینم که چقدررر درآمدای خوبی دارن، سرخورده میشم. البته نوش جونشون. بابتش زحمت کشیدن. ولی ما هم زحمت کشیدیم!! اوضاع رشته های مهندسی واقعاً اصلاً خوب نیست. منکر این نیستم که مهندسا هم میتونن خییلی خوب در بیارن. ولی بعد چندین سال کار و وقتی که واسه خودشون کار بکنن. یا با پارتی های گنده و ...

البته رشته پزشکی رو باید با مهندسای دانشگاه های خیلی خوب مقایسه کرد، که هم از نظر رتبه کنکورشون و هم سختیای خود دانشگاه قابل مقایسه باشن. ولی با همونا هم که مقایسه کنیم بازم خیییلی فرقه.

میدونم که دانشجوهای پزشکی خیلی سختیا میکشن. درسای سخت میخونن. کلی تو بیمارستان کار دارن. ولی دوست داشتم که همونقدر سختی بکشم ولی آخرش حداقل نتیجه ش خیلی بهتر بود. اصلا من دوست دارم از ظرفیتم استفاده کنم. دوست ندارم ظرفیت وجودیم و نیروی جوونیم الکی هدر بره.

نمیفهمم چطوری بعضیا میگن پول برامون مهم نیست. اعتراف میکنم که من خییییلی پول دوست دارم. دوست دارم با همسر جان یک عااالمه پول دربیاریم. زندگی معمولی رو دوست ندارم. زندگی لول بالا دوست دارم.
خدایاا پول میخوااااام. زیاااااد...  :-)

پانوشت: این افکار ناامیدانه از اونجایی ایجاد شد که امروز با یکی از دوستای دبیرستانم که پزشکی میخوند، بعد مدتها تلفنی حرف زدیم. میخواستم ببینمش قبل رفتن. میگفت بلافاصله که درسش تموم شد، چون طرح هم نداشت (تک فرزند) اورژانس بیمارستانی که دوران دانشجویی اونجا بودن، مشغول شد و ماهی 5-6 تومن میگیره. نوش جونش. خدا زیادتر بده بهش. شایان ذکر است که یه دانشگاه متوسط درس خوند و کلا میشه گفت توی دانشجوهای پزشکی متوسط هست. بهتر از اون و زرنگ تر از اون مطمئناً خییلی بهتر درمیارن.
هعییی روزگاااار... 
  • پابرهنه