اینجا که همه دور از خانواده هستن، یه اخلاقای خاصی پیدا میکنن. اونایی که بیشتر اینجا بودن، بیشتر اینطور هستن. مخصوصا اونایی که مجردن. خیلی سخت گیر میشن تو زندگیشون. میخوان همه چیز حتما یه جور خاصی باشه. مثلا طرف انتظار داره که اگه کار خوبی میکنه حتما به یه شکل خاصی ازش قدردانی بشه. یا توی روابط حد و مرزهای عجیب و غریبی میذارن. به محض اینکه یه رفتار کوچیکی میبینن از طرف مقابل که طبق استانداردهاشون درست نیست، دورش رو خط میکشن. یه حدی از فلکسبیلیتی رو آدم باید داشته باشه به نظر من. چون هیچوقت آدم کاملی نخواهی دید.
من اگه کسی در حقم محبتی بکنه ازش تشکر میکنم و سعی میکنم که جبران کنم در حد توانم. ولی اینطور نیست که اون بخواد بهم توهین بکنه و من چیزی نگم. این رو معادل ذلت میدونم.
اوضاع روابط دوستیمون رو زیاد خوب نمیبینم من. رفتارهای بدی که گاهی میبینم رو نمیدونم چطور باید باهاشون برخورد کنم که بعدا خودم آدم بده به نظر نیام. آخه آدم که عصبانی بشه یا رک بگه حرفشو معمولا آدم بده به نظر میاد.
خدا عاقبت هممون رو به خیر کنه.