پابرهنه تا بهشت

۳ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

اومد اومد!

سه شنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۰۹ ق.ظ

بله دیگه! امروز ویزام اومد. ولی مال همسرجان نیومده. نمیدونم حالا بموقع بیاد که بتونیم با هم بریم یا نه.

فک میکنم باید بلیطمم زودتر بگیرم. یه ده روزی باید زودتر بگیرم. آخه اینجوری به کارام نمیرسم. استادم هم شاکیه یخورده. هی تکرار میکنه که معمولا یکی دو هفته زودتر از شروع کلاسا میان!!


اگه زودتر بگیرم کلللی کار دارم که باید بهش برسم. بیشتر کارای مربوط به وسایل خونه. 

گودبای پارتی و لباس خریدن و سبزی خشک کردن و چمدون بستن و ....


ذوق دارم برای رفتن و فعلاً اصلاً احساس دلتنگی اینا ندارم. آخه من سالهاست که دور بودم از خانواده. یعنی شهر دیگه ای بودن اونا. 

در مورد اینکه کار شوهرم چی بشه هم تصمیم دارم که دیگه فکر نکنم. چرا حس و حال خودمو خراب کنم وقتی اون آخرش کار خودشو میکنه. میسپارم به خدا همه چی رو. الکی غرغر هم بکنم بیشتر رابطه مون خراب میشه.


دلم چند تا خواننده پروپاقرص میخواد. چندنفر که یه جورایی با هم همفکر و هم مسیر باشیم.

  • پابرهنه

من ویزا میخوام یاالله!!

پنجشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۴۷ ب.ظ

تقریباً یک ماه داره از تاریخ مصاحبه مون تو سفارت میگذره ولی هنوز از ویزا خبری نیست. اصلاً همه تو فروم شاکین. امسال ظاهراً اوضاع بدتر از قبل شده. آخه یه مدت هم سفارت امریکا مشکلات فنی داشت و عقب افتادگی زیاد دارن. خدا خودش بخیر بگذرونه. امیدوارم دیگه همین روزا بیاد ویزامون.

دیروز داشتم به همسرجان میگفتم که در طول سال گذشته همیشه دعا میکردم پذیرش با فاند بگیرم، و خداروشکر چندتا هم گرفتم. ولی الان میگم کاش همیشه کاملتر دعا میکردم یعنی ویزا رو هم توش میگنجوندم! :)

هرچند واسه مالتیپل بودن ویزا (چندبارورود) و درجا دادنش (تطهیر! نخوردن) هم کم دعا نکردم این اواخر. درجا که ویزا نگرفتیم ولی امیدوارم زودتر تطهیر بشیم و مالتیپل هم بگیریم. بلند بگو آمییین!

فردا هم که تولدمه. ویزا میتونست هدیه تولد خوبی باشه ها خدااا! :) ;)


اگر ویزامون به موقع بیاد، 5 شهریور بلیط داریم برای اونور آب. قراره وسایل خونه رو هم بفروشیم. بیشتر به آشنایان. دلم برای خونه مهربونمون و وسایل دوست داشتنی مون تنگ میشه. :(

با چند تا وبلاگ جدید آشنا شدم که آمریکا، کانادا، استرالیا یا اروپا هستن. برام جالبه که آشنا بشم با زندگی توی کشورهای مختلف.

  • پابرهنه

آشوبم، آرامشم تویی

پنجشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۴۵ ق.ظ

هرچند که میدونم در حال حاضر خواننده ای ندارم. ولی سلام میکنم به خوانندگان احتمالی آینده! و امیدوارم نماز روزه های همتون هم قبول باشه.

حدود بیست روز پیش رفتیم سفارت آمریکا توی ارمنستان. فعلاً منتظر ویزا هستیم. امیدوارم دیگه به زودی بیاد.

در آستانه رفتن (البته ان شالله و اگر ویزا اوکی بشه) دوستام ازم میپرسن چه احساسی داری، خوشحالی، هیجان زده ای، ناراحتی.. ؟

و من پررنگ ترین احساسی که دارم فقط نگرانیه. اونم نه نگرانی از بابت اینکه اونجا که بریم خونه و دانشگاه چطور باشه اوضاش و بتونیم راحت جا بیفتیم و اینا. نه!

بزرگترین نگرانیم وضعیت شوهرم توی اونجاست. اگه همه تلاششم بکنه، یک سال بعد از من میتونه درسشو شروع کنه. ولی دریغ از ذره ای تلاش. خیلی عصبانیم از دستش. نمیفهمم چطور میتونه بیخیال باشه. خییلی اذیت میشم از این موضوع. همه خوشحالی و ذوقی که باید الان داشته باشم به معنای واقعی کلمه زهرمار میشه. تنها کاری که میتونه بکنه که اونجا بتونه درآمدی داشته باشه، فقط و فقط همینه و قاعدتاً انتظاری که از یک مرد در همچین موقعیتی میره اینه که به آب و آتیش بزنه تا کارش اونجا درست بشه. ولی ...

و این موضوع داره روز به روز نظر منو نسبت بهش منفی میکنه... کاش میفهمید... 


میدونم که این موضوع تأثیر مستقیم روی رابطه خودمون خواهد داشت. مطمئناً بیکاریش هرچقدر بیشتر بشه هم توی روحیه و رفتار خودش و هم من تأثیر داره و روز به روز رابطه مون خراب تر میشه. مخصوصاً که بدونم اون بیکاری به خاطر این نبوده که همه تلاششو کرده و کارش درست نشده، بلکه به خاطر بی خیالی و تنبلی بوده. دقیقاً معادل اینه که مرد خونه بگه من حال ندارم برم سر کار!!!


افوض امری الی الله، ان الله بصیر بالعباد....

  • پابرهنه